توضیحات
النور و پارک
کتاب النور و پارک رمانی است که در ۲۸ بخش نوشته شده است. این رمان از آگوست سال ۱۹۸۶ آغاز میشود. بخشهای این کتاب یکیدرمیان نامهای «پارک» و «النور» را دارند؛ نام شخصیتهای اصلی این رمان.
درباره کتاب النور و پارک
النور دختر ۱۶سالهای است که در یک خانوادهٔ پرجمعیت، نزد مادر و ناپدریاش زندگی میکند. «ریچی»، ناپدری النور، مردی مست و بدخلق است که شرایط زندگی را برای النور و دیگر اعضای خانوادهاش دشوار کرده است. پارک نیز پسری ۲رگه و کرهای – آمریکایی است که همکلاسی النور است. پارک برخلاف النور خانوادهای آرام و ثروتمند دارد. النور و پارک رفتهرفته با یکدیگر از طریق نوارهای کاست آهنگهای قدیمی و کتابهای کمیک رابطهٔ نزدیکتری برقرار میکنند.
درباره رینبو راول
رینبو راول (Rainbow Rowell) ۲۴ فوریهٔ ۱۹۷۳ به دنیا آمد. او نویسندهٔ آمریکایی رمانهای نوجوان و بزرگسال و برندهٔ جایزهٔ «مایکل ال. پرینتز» در سال ۲۰۱۴ است. او بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۲ ستوننویس و مسئول تبلیغات روزنامهٔ «اوماها ورلد – هرالد» بود. پس از ترک این شغل، به استخدام شرکتی تبلیغاتی در آمد و همزمان، نوشتن اولین رمانش را آغاز کرد. او در همین حین، صاحب فرزند شد و به مدت ۲ سال کار بر روی این رمان را متوقف کرد. «اتچمنت»، «النور و پارک»، «طرفداری»، «تلفن ثابت» و «چیزی که عشق واقعی به من داد» از جمله آثار این نویسنده هستند.
بخشهایی از کتاب النور و پارک
««مراقب باش کلهکَلَم!»
تینا با خشونت النور را هُل داد و سوار اتوبوس شد.
او و همه کسانی که در کلاس ژیمناستیک بودند. النور را “گُندهبَک” صدا میکردند. ولی تینا سراغ کلمات دیگری هم رفته بود. “کلهکلم” و “بلادیمری”! او امروز توی رختکن توضیح میداد: «چون انگاری کُل کلهتو با یه مشت پارچهی کهنه پیچیدی!»
منطقی بود که تینا هم توی کلاس ژیمناستیکِ النور حضور داشته باشد.. چون باشگاه ژیمناستیک درست وسط جهنم بود و تینا هم قطعاً یک شیطان، لااقل نمونهی کوچکی از یک شیطان ترسناک، مثل شیطان عروسکی یا یک خفاش خونآشام. او دستهای از شیطانهای کوچک هم دور و برش داشت. که همگی لباس مخصوص ژیمناستیک پوشیده بودند.
البته همه لباس مخصوص ژیمناستیک میپوشیدند.
النور توی مدرسه قبلیاش فکر میکرد خیلی مسخره است که شورت ژیمناستیک بپوشند. (او بیشتر از سایر اعضای بدنش، از پاهایش متنفر بود). ولی در نورت ملزم به پوشش سِتِ لباس ژیمناستیک بودند. لباسهای پلیاستری با دکمهی قرمز که رویش نوار قرمز و سفید بود و جلویش زیپ داشت.
اولینباری که النور لباس مخصوص ژیمناستیک را پوشید، تینا گفت: «قرمز رنگ تو نیست گندهبَک!» و همهی دخترها خندیدند، حتا دخترهای سیاهپوستی که از تینا متنفر بودند.
خندیدن به النور یک جور تفریح بود.