توضیحات
What Hunts Inside the Shadows
you read on What Hunts Inside the Shadows: Once, I fell in love with a man who deceived me. For weeks, he stood by my side, twisting his words into pretty half-truths. He enraptured me with his smooth temptation, leaving no corner of my being untouched. He consumed my mind and my body, then finally claimed my heart for himself. But Caelum’s true identity is terrifying enough to bring me to my knees.
Then, I discovered the truth of who he is.
Caldris is whispered in the Nothrek wind. The legend we only speak of with hushed words, in shuttered rooms, for fear of drawing his wrath once again. His intentions are a mystery, his desires impure, and he seeks to shackle me to his side for all eternity. With the Wild Hunt as our guard, he points us back to where it all began: the village of Mistfell and the boundary where the Veil once shimmered in the wind.
Now, another secret crouches, poised to change everything.
The Mist Guard have been sworn to keep us from crossing into Alfheimr, and from treading Faerie soil, even if innocents must pay with their lives. They have orders to resurrect Mistfell’s shimmering barrier, but, once again, there’s a greater cost than what has been revealed. Once, the people of Northrek blamed me when the Veil fell.
Soon, they’ll want me to pay the price the magic requires.
Author’s Note: This book is intended for readers who are 18 and older. It contains mature language, graphic violence, and explicit content with darker elements. This is book two in a series and ends in a cliffhanger
About Adelaide Forrest
یک بار عاشق مردی شدم که مرا فریب داد.
هفته ها او در کنار من ایستاده بود و حرف هایش را به نیمه حقیقت تبدیل می کرد. او مرا مجذوب وسوسه آرام خود کرد و هیچ گوشه ای از وجودم را دست نخورده باقی نگذاشت. او ذهن و بدن من را مصرف کرد، سپس در نهایت قلبم را برای خودش ادعا کرد. اما هویت واقعی کائلوم آنقدر وحشتناک است که مرا به زانو درآورد.
سپس، من حقیقت او را کشف کردم.
کالدریس در باد نوترک زمزمه می شود. افسانه ای که ما از ترس اینکه بار دیگر خشم او را برانگیخته باشیم، فقط در اتاق های دربسته با کلماتی پنهان صحبت می کنیم. نیت او راز است، امیالش ناپاک است، و او می خواهد مرا تا ابد به غل و زنجیر خود درآورد. با وایلد هانت به عنوان نگهبان، او به ما اشاره می کند که همه چیز از آنجا شروع شد: دهکده Mistfell و مرزی که زمانی حجاب در باد می درخشید.
حالا، مخفی دیگری خم می شود، آماده است تا همه چیز را تغییر دهد.
گارد مه سوگند خورده است که ما را از عبور از آلفایمر و پا گذاشتن بر خاک پری باز دارد، حتی اگر بیگناهان مجبور به پرداخت جان خود باشند. آنها دستور دارند که سد درخشان Mistfell را احیا کنند، اما، یک بار دیگر، هزینه ای بیشتر از آنچه فاش شده است وجود دارد. یک بار، مردم نورترک من را سرزنش کردند که پوشش او سقوط کرد.
به زودی، آنها از من می خواهند تا بهایی را که جادو می خواهد بپردازم.
درباره آدلاید فارست نویسنده
آدلاید همیشه به خواندن و نوشتن عشق می ورزید که با سال ها اشتیاق و رشد آن را پرورش داد و سرانجام در اوایل امسال منتشر کرد.
می توانید روی مردان آلفای مست کننده با پیچ و تاب تاریکی حساب کنید که اسیر نور زنان خود شده اند. عاشقانه او معمولاً شامل مضامین عاشقانه تیره، زبان رنگارنگ، بخار فراوان و خشونت گرافیکی است.
آدلاید در خانه کوچکش با شوهرش و دو جهنم پرجمعیت زندگی می کند که او آنها را می ستاید. وقتی او هر سه نفر را در خانه تعقیب نمی کند، تمام وقت آزاد خود را صرف نوشتن و اضافه کردن به انبوه نقشه های ذخیره شده در قفسه کتاب و هارد دیسک خود می کند.