توضیحات

The Player Next Door A Novel

From the international bestselling author of The Simple Wild and Ten Tiny Breaths comes a new second-chance, hate-to-love romance.

Scarlet Reed has returned to Polson Falls, convinced that twelve years away is long enough to shed her humiliating childhood identity as the town harlot’s daughter. With a teaching job secured and an adorable fixer-upper to call home, things in her life are finally looking up.

That is, until she finds out that Shane Beckett lives next door.

Shane Beckett, the handsome and charismatic high school star quarterback who smashed her heart. The lying, cheating player who was supposed to be long gone, living the pro football dream and fooling women into thinking he’s Prince Charming. Shane Beckett, who is as attractive as ever and flashing his dimples at her as if he has done no wrong.

Scarlet makes it abundantly clear that old wounds have not been forgotten. Neighbors they may be, but friends they most certainly are not. She won’t allow herself to fall for the single father and firefighter again, no matter how many apologies he offers, how many times he rushes to her aid, or how hard he makes her heart pound.

But as she spends more time with him, she begins to fear that maybe she’s wrong. Maybe Shane has changed. And maybe this time she’s the one playing herself—out of a chance at true happiness.

Please note: This series is intended for mature audiences

درباره کتاب The Player Next Door

اسکارلت رید به پولسون فالز بازگشته است و متقاعد شده است که دوازده سال دوری برای کنار گذاشتن هویت تحقیرآمیز کودکی خود به عنوان دختر فاحشه شهر کافی است. با داشتن شغل معلمی ایمن و یک سرپوش شایان ستایش برای تماس با او، همه چیز در زندگی او در نهایت به نظر می رسد.

یعنی تا زمانی که متوجه شود شین بکت در همسایگی زندگی می کند.

شین بکت، ستاره خوش تیپ و کاریزماتیک دبیرستانی که قلب او را شکست. بازیکنی دروغگو و متقلب که قرار بود مدت ها از بین رفته باشد، رویای حرفه ای فوتبال را زندگی می کند و زنان را فریب می دهد تا فکر کنند شاهزاده جذاب است. شین بکت که مثل همیشه جذاب است و گودی هایش را به او می زند که انگار هیچ اشتباهی نکرده است.

اسکارلت کاملاً روشن می کند که زخم های قدیمی فراموش نشده اند. آنها ممکن است همسایه باشند، اما دوستانی که مطمئناً نیستند. او به خودش اجازه نمی دهد دوباره عاشق پدر مجرد و آتش نشان شود، مهم نیست که او چقدر عذرخواهی می کند، چند بار به کمک او می شتابد، یا چقدر قلبش را به تپش می اندازد.

اما وقتی زمان بیشتری را با او می گذراند، شروع به ترس از این می کند که شاید اشتباه می کند. شاید شین تغییر کرده باشد. و شاید این بار او کسی باشد که خودش را بازی می‌کند – از شانسی برای خوشبختی واقعی.