توضیحات
five feet apart
In this #1 New York Times bestselling novel that’s perfect for fans of John Green’s The Fault in Our Stars, two teens fall in love with just one minor complication—they can’t get within a few feet of each other without risking their lives.
Can you love someone you can never touch?
Stella Grant likes to be in control—even though her totally out of control lungs have sent her in and out of the hospital most of her life. At this point, what Stella needs to control most is keeping herself away from anyone or anything that might pass along an infection and jeopardize the possibility of a lung transplant. Six feet apart. No exceptions.
The only thing Will Newman wants to be in control of is getting out of this hospital. He couldn’t care less about his treatments, or a fancy new clinical drug trial. Soon, he’ll turn eighteen and then he’ll be able to unplug all these machines and actually go see the world, not just its hospitals.
Will’s exactly what Stella needs to stay away from. If he so much as breathes on Stella she could lose her spot on the transplant list. Either one of them could die. The only way to stay alive is to stay apart. But suddenly six feet doesn’t feel like safety. It feels like punishment.
What if they could steal back just a little bit of the space their broken lungs have stolen from them? Would five feet apart really be so dangerous if it stops their hearts from breaking too?
درباره کتاب five feet apart
کتاب پنج قدم فاصله به قلم ریچل لیپینکت و میکی داتری و توبیاس ایاکونیس، قصۀ عاشقانهی دو جوان بیمار را به تصویر میکشد که هنگام معالجه بیماریشان، دلباختهی هم میشوند.
پنج قدم فاصله (Five feet apart) رمان عاشقانهای است که هر شخصی را میتواند شیفتهی خود کند. داستان در آن واحد که موضوعی عاشقانه را نقل میکند به بحث ناخوشایند و غمناک بیماری خاص نیز میپردازد که ممکن است تعداد زیادی از افراد بطور حقیقی از آن رنج ببرند و این موضوع هنگامی سبب آزردگی خاطر بیشتری میشود که که افراد دچار عارضهای به نام عشق شوند. عشقی که هیچگاه نتوانند به آن برسند.
استلا و ویل، هر دو با بیماری فیبروز کیستیک دست و پنجه نرم میکنند که یک بیماری دستگاه تنفسی است که زمینه عفونتهای مختلف باکتریایی را در بدن ایجاد میکند. این زوج با یک مشکل مواجهند و آن این است که آنها نباید یکدیگر را لمس کنند زیرا یکی از آنها بیماری دیگری علاوه بر فیبروز کیستیک دارد که منتقل میشود.
ریچل لیپینکت (Rachael Lippincott) در این کتاب داستان آشنایی استلا و ویل در بیمارستان را به رشته تحریر درآورده است. آن دو هر چند مدت یکبار باید برای بررسی وضعیت ریههایشان در بیمارستان بستری شوند. ویل که اتاقش کمی آنطرفتر از استلا است. توجهش به رفتار گرم استلا با بیماران و مسئولان بیمارستان جلب میشود. و تا طبقه پنجم به دنبال استلا میرود تا بتواند چند کلمهای با او صحبت کند.
پس از پایان صحبتشان پرستار به استلا میگوید که ویل، علاوه بر داشتن فیبروز کیستیک یک بیماری خطرناک دیگر نیز دارد. که تا چند سال دیگر خواهد مرد و به او تذکر میدهد که از ویل دوری کند. زیرا بیماری ویل واگیردار بوده و اگر استلا آن بیماری را بگیرد سرنوشتی جز سرنوشت ویل نخواهد داشت.