توضیحات
Book Lovers
Book Lovers :One summer. Two rivals. A plot twist they didn’t see coming….
Nora Stephens’ life is books—she’s read them all—and she is not that type of heroine. Not the plucky one, not the laidback dream girl, and especially not the sweetheart. In fact, the only people Nora is a heroine for are her clients, for whom she lands enormous deals as a cutthroat literary agent, and her beloved little sister Libby.
Which is why she agrees to go to Sunshine Falls, North Carolina for the month of August when Libby begs her for a sisters’ trip away—with visions of a small-town transformation for Nora, who she’s convinced needs to become the heroine in her own story. But instead of picnics in meadows, or run-ins with a handsome country doctor or bulging-forearmed bartender, Nora keeps bumping into Charlie Lastra, a bookish brooding editor from back in the city. It would be a meet-cute if not for the fact that they’ve met many times and it’s never been cute.
If Nora knows she’s not an ideal heroine, Charlie knows he’s nobody’s hero, but as they are thrown together again and again—in a series of coincidences no editor worth their salt would allow—what they discover might just unravel the carefully crafted stories they’ve written about themselves.
Emily Henry
درباره کتاب Book Lovers
زندگی نورا استفنز کتاب است – او همه آنها را خوانده است – و او آن نوع قهرمان نیست. نه آن دختر خوش دست، نه دختر رؤیایی آرام، و به خصوص نه آن عزیز. در واقع، تنها افرادی که نورا برای آنها قهرمان است، مشتریانش هستند، که برای آنها معاملات بزرگی به عنوان یک کارگزار ادبی سرسخت انجام می دهد، و خواهر کوچک محبوبش لیبی.
به همین دلیل است که او موافقت می کند تا در ماه آگوست به سان شاین فالز، کارولینای شمالی برود. زمانی که لیبی از او برای یک سفر خواهران به دور التماس می کند. با تصورات دگرگونی شهری کوچک برای نورا، که او متقاعد شده است که باید قهرمان زندگی خود شود. داستان خود اما نورا به جای پیک نیک در چمنزارها یا دویدن با یک پزشک خوش تیپ روستایی یا متصدی بار با ساعد برآمده، به چارلی لاسترا، یک ویراستار اهل کتاب و اهل شهر برخورد می کند. اگر به خاطر این واقعیت نباشد که آنها بارها ملاقات کرده اند و هرگز دوست داشتنی نبوده است، بسیار جذاب خواهد بود.
اگر نورا میداند که قهرمان ایدهآلی نیست، چارلی میداند که او قهرمان هیچکس نیست. اما همانطور که آنها بارها و بارها دور هم جمع میشوند. در یک سری تصادفات هیچ ویراستاری که ارزش آن را داشته باشد اجازه نمیدهد. چیزی که آنها کشف میکنند ممکن است داستانهایی را که به دقت ساخته شدهاند باز کند. درباره خودشان نوشته اند