توضیحات
مامان و معنی زندگی
هیچ چیز مانند داستان در زندگی انسان تاثیرگذار نیست، موضوعی که اروین یالوم، نویسنده و رواندرمانگر برجستهی اهل آمریکا بهخوبی درک کرده است. یالوم با تکیه بر علم، نظریات و سالها تجربهاش از درمان افراد مختلف، داستانهای کوتاهی خلق کرده که در کتاب مامان و معنی زندگی گنجانده شدهاند. داستانهایی که نشاندهندهی قلم توانای اروین یالوم و توانایی او در انتقال مفاهیم روانشناسی در قالب جذاب و خواندنی است.
درباره کتاب مامان و معنی زندگی، داستانهای رواندرمانی
کتاب مامان و معنی زندگی با نام اصلی Momma And The Meaning Of Life اثر اروین یالوم در سال 2000 منتشر شد. این کتاب که شامل داستانهای کوتاه و نتیجهی سالها کار رواندرمانی یالوم است. در کتاب مامان و معنی زندگی مفاهیم و موضوعات درمانی و فلسفی در قالب روایتهای شیرین بیان شده است.
یالوم داستانهای کتاب را از زبان خودش مطرح میکند و با نثر روان و فارغ از پیچیدگی سعی کرده مفاهیمی همچون مسئولیت، عشق و مرگ را برای عموم مردم به تصویر بکشد. او با نگارش این داستانها، خوانندهی کتاب را با هراسهای درمان که در جامعه وجود دارد روبهرو میکند و در غالب داستان مسائل پیچیدهی وجودی را برای انسانهای عصر تکنولوژی مرور میکند. اروین یالوم با به تصویر کشیدن فضای درمان در داستانهایش، درمان کردن با همدلی و از طریق گفتوگو را آموزش میدهد و بیمارانش را مانند پدیدههای خارجی ترسیم نمیکند. داستانهای این کتاب قابل درک و دلنشین برای همهی افراد است زیرا قلم یالوم متاثر از سالها رابطهاش با انسانها است.
داستانهای کتاب
کتاب مامان و معنی زندگی، داستانهای رواندرمانی شامل شش داستان «مامان و معنى زندگى»، «همنشینی با پائولا»، «تسکین از نوع جنوبى» «هفت درس پیشرفتهى در درمان سوگ»، «رویایی دوجانبه» و «طلسم گربهى مجار» است که چهار داستان ابتدایی آن براساس واقعیت به نگارش درآمده و دو داستان آخری را اروین یالوم براساس تخیل خود نوشته است. نویسنده طی این داستانها شگفتیها و چالشهای موجود در رابطهی مریض و درمانگر را بیان میکند که دستاورد مهمی برای روانشناسی است.
«مامان و معنى زندگى» داستان اول کتاب است که دربارهی تاثیر مادر بر شکلگیری شخصیت فرزندان است. در این داستان اروین یالوم زندگی زنی نویسنده را به تصویر میکشد که پس از مرگ مادرش، رویای او را میبیند. این زن که از مادرش بیزار بوده ولی بعد از ده سال زندگیاش تحت شعاع او قرار میگیرد و با خود میگوید: «چرا حالا که سالهای سال در خصومتی مداوم با او زندگی کردهام، باید برایش دست تکان بدهم؟ او خودبین، منعکننده، مداخلهجو، بدگمان، کینهای، به شدت یکدنده و فوقالعاده کم اطلاع بود. یک لحظه را هم به یاد نمیآورم که با او احساس صمیمیت کرده باشم.»