توضیحات
ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر
رمانی تحسینشده که هر مخاطب کودکی را شیفتهی خود میسازد!… لوییس سکر، نویسندهی پرافتخار آمریکایی، در کتاب ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر داستان پسرکی منفور و بیاخلاق را روایت کرده که طی آشنایی با معلمی دوستداشتنی و مهربان، بدل به قهرمانی نمونه میگردد. لازم به ذکر است که اثر حاضر، علاوه بر جلب نظر مخاطبین عام، موفق به کسب جوایزی متعدد (از جمله دو جایزهی معتبر Hawaii Nene و Texas Bluebonnet) نیز شد.
درباره کتاب ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر
لوئیس سکر یکی از مطرحترین نویسندگانِ ادبیات کودک و نوجوان جهان در چند دههی اخیر است. شاهکار او، به زعم اغلب مخاطبان و منتقدان، کتابی است که هماینک در دست دارید. ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر (There’s a Boy in the Girls’ Bathroom).
سکر در این رمان خواندنی داستان زندگی پسربچهای قلدر و خودخواه به نام برادلی چاکرز را به تصویر کشید؛ نوجوانی خودسر که با بیفکریها و خیرهسریهایش، آه از نهاد تمام اطرافیان خود برمیانگیزد. پسرکی بددهن و بیتربیت که همه جا، -بدون استثنا همه جا!- با کارهای خود مایهی شرمساری پدر و مادر بیچارهاش را فراهم میآورد. شاید بهترین توصیف از شخصیت برادلی، همانی باشد که در سطور ابتدایی داستان، از زبان راویِ اثر میخوانیم. «برادلی چاکرز تا دلت بخواهد دروغ میبافد؛ آن هم دروغهای شاخدار! او مدام توی مدرسه دعوا راه میاندازد و حسابی هم از درس و مشق متنفر است!… آیا کسی پیدا میشود که برادلی را دوست داشته باشد؟»
خلاصه کتاب
بله، راستیراستی کسی پیدا نمیشود که چنین پسربچهای را دوست داشته باشد. و خب، این مسئله ابداً جای تعجب ندارد. آخر، چه چیزِ او را میتوان دوست داشت؟ نعرههای گوشخراشش را؟ فحشهای آبدارش را؟ یا مثلاً، نگاههای نفوذناپذیر و نفرتبارش را؟ درست است. در کمال تأسف باید اقرار کنیم که برادلیِ عزیز داستان ما، هیچ ویژگیِ دوستداشتنی، هیچ مشخصهی جذابِ ولو کوچکی که باعث همدلی آدم نسبت به او شود، ندارد.
شاید خودش هم این را میداند که همیشهی خدا در ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر، جا خوش میکند! آری، او احتمالاً از میزان منفور بودن خود با خبر است و به همین خاطر، میکوشد تا آنجا که ممکن است خودش را از نظرِ دیگران پنهان کند. با این حال، خوب میدانیم که اوضاع نباید به این منوال باقی بماند. به هر حال، برادلی چاکرز، هر بدیای هم که داشته باشد، قهرمان داستان ماست، و خب، مسلم است که منفور بودن، ابداً زیبندهی یک قهرمان نیست. پس باید منتظر یک دگرگونی بزرگ باشیم…
مشاور جدید
این دگرگونی بزرگ زمانی رخ میدهد که خانم جوانی به نام کارلا، به عنوان مشاور جدید، به مدرسه میآید. کارلا، نه تنها در نظر برادلی و همکلاسیهایش، بلکه در نگاه ما مخاطبین داستان نیز، شخصیتی بیاندازه جذاب و کاریزماتیک به نظر میرسد. او زنی امروزی است و هیچ شباهتی به تصوراتِ مرسوم از یک معلم و مشاورِ مدرسه ندارد. کارلا، درست مثل دانشآموزهایش، از درس و مشق و تکلیف بیزار به نظر میرسد و به جای آن، خود را طرفدار پروپاقرصِ تفریح و بازی و شیطنت معرفی میکند. خلاصه بگوییم؛ او بیشتر به دانشآموزانش شبیه است تا به همکارانش. و شاید به همین خاطر است که به جای دانشآموزان درسخوان و منضبط، بیشتر از همه در دل شیطانترین بچهها، از جمله، برادلی چاکرزِ خودمان، جا باز میکند!
اینچنین است که رابطهای عجیب و هیجانانگیز آغاز میشود؛ رابطهای سازنده میان معلمی متفاوت و دانشآموزی پرهیاهو. رابطهای فعال و متحولکننده که به مرورِ زمان هر دو طرف ماجرا را تحت تأثیر قرار میدهد. در یک کلام: رابطهای به غایت زیبا و انسانی، که برادلی چاکرزِ بدقلقِ داستان ما را در عینِ خردسالی، به قهرمانی بزرگ بدل میسازد…
بازدیدها: 19