توضیحات
برگزیده
در کتاب دوم انتخاب با سی وپنج دختر آغاز شد. اکنون با گروهی متشکل از شش برگزیده ی نهایی، رقابت برای به دست آوردن قلب شاهزاده مکسون شدیدتر و خشن تر از هر زمان دیگری است و امریکا هنوز در گیرودار این است که بفهمد قلبش متعلق به کیست. آیا دل در گروی مکسون دارد که می تواند زندگی اش را مانند داستان های پریان رقم بزند؟ یا هنوز عشق اولش، اسپن را دوست دارد؟ او زمان بیشتری می طلبد. اما باقی دختران برگزیده دقیقا می دانند که چه می خواهند و فرصت امریکا برای انتخاب رو به اتمام است.
درباره کتاب برگزیده
صبح روز بعد، سر میز صبحانه زیر چشمی مکسون را تماشا میکردم. در این فکر بودم که چقدر از مردمی که در جنوب خلع رتبه شدهاند، خبر دارد. فقط یکبار نگاهی گذرا به من انداخت اما بهنظر نمیرسید به من بیشتر از چیزهای اطرافم توجهی داشته باشد. هرگاه معذب میشدم، دستم را بهطرف مچ دست دیگرم میبردم، جاییکه دکمه طلایی اسپن را با نوار ظریفی تبدیل به دستبند کرده بودم. تمام وقتیکه آنجا بودم، فکرم پیش اسپن بود. وقتی صبحانه تمام شد، شاه از جا برخاست و ما همه به سوی او برگشتیم. – حالا که تعداد شما خیلی کم شد، فکر کردم بهتر است فرداشب قبل از اخبار شما رو به صرف چای دعوت کنم.
عروس جدید
از آنجا که یکی از شما عروس جدید ما خواهید شد، ملکه و من دوست داریم فرصت بیشتری برای صحبت با شما داشته باشیم تا از علایق و افکار شما آگاهی پیدا کنیم. کمی نگران شدم. ارتباط با ملکه راحت بود اما از احساسم نسبت به پادشاه اطمینان نداشتم. درحالیکه باقی دخترها با اشتیاق او را تماشا میکردند، من لیوان آب میوهام را سر کشیدم. – لطفاً یک ساعت قبل از ضبط اخبار در سالن استراحت طبقهی اول باشید. اگه با آنجا آشنایی ندارید، جای نگرانی نیست. درها را باز میگذاریم و موزیک اجرا میشود تا راه را پیدا کنید.
قبل از اینکه ما را ببینید، صدا را میشنوید. حرفش را با خندهای کوتاه تمام کرد و دیگران نیز با خندههای آرام پاسخش را دادند. کمی بعد، دخترها راهشان را بهسمت سالن بانوان پیش گرفتند. با خودم آه کشیدم. گاهی آن سالن با همهی عظمتش، به من احساس ترس از فضاهای بست میداد. معمولاً سعی میکردم با دیگران اختلاط کنم یا وقتم را به مطالعه بگذرانم. بخت با سلست یار بود، خودم را جلوی تلویزیون نگه داشتم و تمام توجهام را معطوف آن کردم. البته گفتنش راحت بود.