توضیحات
کارناوال شوم
روح یک دلقک شرور به نام گریمشا که کارش قربانی کردن کودکان برای شیاطین بوده، شهر را به تسخیر درآورده است. اما مردم این موضوع را باور نمیکنند، با این حال به محض آنکه اهالی شهر این موضوع را متوجه میشوند او را در آتش میسوزانند، با این حال روح او همچنان به کارهای شرارتآمیزش ادامه میدهد و کودکان فراوانی در کارناوال شهر پاتینگر ناپدید میشوند. حتی تعطیلی کارناوال هم کمکی به این موضوع نمیکند.
درباره کتاب کارناوال شوم
سایمون به همراه عمویش کارشان را از کتابخانهی شهر آغاز میکنند و به خواستهی شهردار شهر، ناچارند با یک گروه دیگر از کارآگاههای ماورالطبیعه برای کنترل این روح شیطانصفت به همکاری بپردازند. اما سایمون به هیچوجه اطمینان ندارد که میتواند کنترل اوضاع را در دست بگیرد. در این شرایط کابوسی به وجود میآید که شاید سایمون و دوستان تازهاش را گرفتار جنونی بیپایان کند.
بخشی از کتاب
وقتی مونتی به من گفت که مردم میخواهند برای کارهای جدید استخداممان کنند، حس کردم بابت تمام این مدتی که از من مراقبت کرده بهش بدهکارم و برای همین هم به او گفتم آمادهام. اما نبودم. قبل از گریمشا سر شش کار دیگر رفته بودیم و من مطمئن شده بودم که تمامشان کارهای سادهای باشند. چند خانهی کوچک تسخیرشده، یک زمین بازی که به دست روح بچهای زورگو تسخیر شده بود و یک خانم مسن که میخواست به دخترش کمک کنیم. دخترش فکر میکرد مادرش روحی شیطانی است.
این کارها خیلی برایم ساده بودند، اما هنوز هم آمادگی کامل برای برخورد با هر چیزی را نداشتم. پس موقعی که مونتی گفت قرار است به پاتینگر برویم، چیزی نمانده بود به او بگویم که میخواهم این شغل را به کل کنار بگذارم. اما همان شب خواب پدر و مادرم را دیدم؛ گفتند بیشتر از همیشه به من احتیاج است و نباید «تواناییام» را بدون استفاده بگذارم. فردا صبحش که بیدار شدم لبخندی به مونتی زدم و کار را قبول کردم.
برای همین است که هنوز هم توی این شهر گیر افتادهام. اگر پدر و مادر خودم فکر میکنند از پس این کار برمیآیم، که میتوانم این کار را ادامه دهم و به مردم کمک کنم، پس تا جایی که توان دارم به کارم ادامه میدهم.
«پیتزا تا نیم ساعت دیگه میرسه. تیز برم یه دوش بگیرم.» مونتی این را میگوید، حوله و شامپوی «مخصوصش» را که به رشد دوبارهی موهایش کمک میکند، برمیدارد و به حمام میرود. یک دقیقه بعد صدای آهنگهای دههی پنجاه از داخل حمام بلند میشود.